آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا
آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

پرسمان 72: مفهوم«نماز» چیست؟؛ و آیا بین مفهوم «ماز» در دوواژه «نماز» و «مازندران» رابطه ای وجود دارد؟

پرسمان 72: مفهوم«نماز» چیست؟؛ و آیا بین مفهوم «ماز» در دوواژه «نماز» و «مازندران» رابطه ای وجود دارد؟

حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. جناب آقای «ج- آ» (جوان دوست داشتنی دارابکلائی)، سلام علیک؛ فرارسیدن سال روز ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و نیز زاد روز امام خمینی (ره)، روز «مادر»، و روز «زن» را تبریک عرض می نمایم؛ پیشاپیش طلوع سال جدید را هم تبریک می گویم، و سال خوشی را برایتان آرزو می نمایم.؛ به جهت فشردگی کار آموزشی و غیره، توفیق نداشتم زودتر از این زمان پاسخگوی پرسش جنابعالی باشم؛ بدین جهت از این تأخیر غیر عمدی عذر خواهم.

طرح پرسش:

 در پرسش خویش اینگونه نگاشتی: «...یه سوال اگه ممکنه جواب بدین خود کلمه ی نماز به چه معناست.؟درجواب بنده یکی آشنایان مسن ما دراصفهان که درکارفرهنگی اداره آموزش پرورش بودن بایک سوال که اول اینکه مازندران یعنی چه پاسخ دادن!!جواب ما مختلف بود  ولی جواب سوال خودشو اینطور گفتن معنی مازندران=شهرپرپیج وخم ودرتعبیری گفتن نماز یعنی نپیچ..یعنی یک راه مستقیم وبدون پیچ وخم  یعنی «ماز» اول کلمه «مازندران» و «ماز» قسمت کلمه «نماز»  به یک معناست!!آیا این تعبیر دوست عزیزمون درسته؟؟ متشکرم».

پاسخ:

1- مفهوم واژه «نماز»

الف- مفهوم لغوی «نماز»

در متون لغوی فارسی زبان، برای واژه «نماز» (به عنوان «اسم مصدر»)، معانی متعدّدی ذکر شده است؛ از جمله: پرستش، نیاز، سجود، بندگی، اطاعت، تعظیم کردن در مقابل کسی. از عبارت مرحوم دهخدا چنین برمیآید که واژه«نماز»، واژه ای پهلوی است و به معنای نیایش یاخم شدن، تعظیم وتکریم می آید؛ درگویش های لُری ولَکی «نِم» علاوه برمعنای «نَم» (= تروخیس) به معنای خم می آید؛ واژه ی «نِمِز» ازریشه همین واژه به معنی کوتاه وکم ارتفاع است؛ بدین جهت گفته اند:  بخاطرنزدیکی وپیوند واژه «نماز» بازبان پهلوی وگویشهای  مذکور، «نماز» به معنای تعظیم وسجده وبخاک افتادن درست ترمی نماید.

ب- مفهوم اصطلاحی «نماز»

در کاربردهای فقهی، نماز (که معادل واژه «صلوه» در عربی محسوب می شود) عبارت است از : «عبادت مخصوص و واجب مسلمانان که شامل اقامه و حمد و سوره  و رکوع و سجده و ذکر تسبیحات اربعه و تشهّد است؛ و بر مسلمانان واجب است آن را به طور وجوب و در شبانه روز پنج بار ادا کنند.  

2- ریشه واژه «نماز»

 الف- برخی بر این  باورند که واژه فارسی «نماز »از واژه پهلوی «نماک» گرفته شده است و آن هم به نوبه خود از ریشه باستانی «نم» به معنای خم شدن و کرنش است که اندک اندک بر مفهوم «صلات» یا عبادت ویژه مسلمانان منطبق شده است.( نمازشناسی، ج1، ص 65، با استفاده از احکام قرآن، دکتر محمد خزائلی، ص 338، انتشارات جاویدان، 1358)

در کُردی فَهلَوی یا فیلی  فعل «بِنَم» به معنی «خم کن» هنوز به کار می رود، و می گویند «نماز» بن مضارع «نمیدن» است.

بر اساس برخی اسناد تاریخی گروهی از ایرانیان تازه مسلمان در سال های حکومت اعراب بر ایران، به جای واژه «صلوه» از کلمه «نماک» استفاده می کرده اند و هنگام فراخواندن مردم به سوی نماز به جای «الصلوه» واژه «النماک» و به جای «حی علی الصلاه» عبارت «بشتابید به سوی نماک» را به کار می برده اند.( نمازشناسی، ج1، ص 65)

ب- برخی نیز می گویند: «نـماز»، ترکیبی  از [ نــه + مـاز ] است و «ماز» یعنی پیچ و خم و «نماز» یعنی پیچ و خم ندارد ؛ بلکه راه راستی به سوی خداست.

3- معانی سه گانه «نماز»

 با توجه به موارد کاربرد واژه «نماز» می توانیم برای آن سه معنای کلی در نظر بگیریم:

معنای اول: خدمت و خدمتکاری، اطاعت و فرمانبرداری، سر فرود آوری و تعظیم، سر به زمین نهادن، کرنش و تکریم، اظهار طاعت و بندگی.( نمازشناسی، ج1، ص 65)؛

 معنای دوم: کلمه ی نماز به معنای پرستش و ادای طاعت ایزد متعال و عرض نیاز به سوی خدای عالمیان است؛ به طریقی که در شریعت پیامبران وارد شده است که در این معنا معادل کلمه «صلوه» است.( نمازشناسی، ج1، ص 67)

معنای سوم: چون شرط نماز طهارت است و کلمه «نماز» مفهوم طهارت و پاکیزگی را تداعی می کند، کلمه «نمازی» منسوب به نماز و به معنای دوستدار نماز است؛ هم چنین به معنای پاک و طاهر نیز به کار رفته است. در تعبیر دیگر، نمازی کردن به معنای پاک کردن، شستن، آب کشیدن و غسل دادن است و «نماز کن» به معنای شست و شو کننده به کار می رفته است.( نمازشناسی، ج1، ص 71).

4- ریشه و مفهوم واژه «مازندران»

در متون لغوی و نگاشته های مربوط به گویش های منسوب به اقوام مختلف و حنیز در برخی از کتب تاریخی، شاهد بروز دیدگاه های مختلفی در جهت تبیین ریشه و معنی واژه همیشه در یاد «مازندران» هستیم؛ از باب نمونه:

الف-  واژه «مازندران»، ترکیبی ازسه واژه «ماز» به معنی پیچ و خم، «اندر» به معنی «درون» و پسوند مکانی «آن» می باشد؛ و مقصود از آن سرزمینی است که در آن راه های پرپیچ و خم بسیار است؛

ب- «ماز» در فرهنگ های لغت فارسی به معنی «چین»، «شکنج»، «تا» و «لا» آمده است؛ در سروده منوچهری آمده است:

بر آمد ز کوه ابر مازندران        چو مار شکنجی و ماز اندر آن . .

 صاحبان این دیدگاه گویند: این ها ثابت می کند «ماز» به معنی پیچ و خم است. به راستی که مازندران نیز چنین است. شاید واژه «نماز» نیز پیوند «نه + ماز» باشد یعنی « راه راست» یا «راهی که کج و پیچ در پیچ نیست

ج- برخی را سخن و باور آن است که ریشه نام مازندران از واژه «ماز» به معنى «دژ» مى باشد. به فرمان مازیار بن قارن سردار نامی تبرستان، براى جلوگیرى از نفوذ اعراب در نقاط حساس این منطقه به ساخت دژ پرداختند و مازندران را به صورت (ماز + اندرآن ) به معنى «دژ درآن» نامیدند. یکی از این دژها که هنوز پابرجاست قلعه مازیار می باشد که در شمال تهران بعد از قلعه توچال و مهرچال است .

د- به روایتی مازندران آمیخته‌ای از «ماز» به معنی بزرگ و «ایندیرا» به معنی «دیو» و پسوند مکانی «آن» می باشد که معنی «جایگاه دیو بزرگ» یا «دیو سپید» که همان دماوند باشد را داراست. ملک الشعراء بهار می سراید :

ای دیو سپید پای در بند            ای گنبد گیتی ای دماوند

5- جمع بندی سخن:

حتّی اگر قبول کنیم که واژه «نـماز»، ترکیبی  از [ نــه + مـاز ] است و «ماز» یعنی پیچ و خم و «نماز» یعنی پیچ و خم ندارد؛ و قبول کنیم که واژه «مازندران»، ترکیبی ازسه واژه «ماز» به معنی پیچ و خم، «اندر» به معنی «درون» و پسوند مکانی «آن» می باشد؛ و مقصود از آن سرزمینی است که در آن راه های پرپیچ و خم بسیار است؛ برقراری پیوند بین مفهوم «ماز» د ر قسمت پایانی واژه «نماز» و قمست آغازین واژه «مازندران»، فراتر از یک پیوند لغوی نخواهد بود؛ و به هیچوجه نمی توان این پیوند را  در گردونه مفهوم اصطلاحی واژه «نماز» دانست.

6- نکته پایانی: اگرچه تلاش در مورد وجود و یا عدم پیوند بین مفهوم واژه «نماز» با مفاهیم واژگانی دیگر، موجب معرفت و کسب دانش خواهد شد؛ ولی بیش از آن باید همگان بکوشیم تا با حقیقت نماز روآشنا گردیم، و عاشق نماز باشیم؛ و از آورده ها و داشته های نماز بهره گیریم؛ و در یک سخن: «خدا کند که اهل نماز باشیم»؛ و به جائی برسیم که «باباطاهر عُریان» در وصفشان سروده است:

خوشا آنانکه الله یارشان بی         بحمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنانکه دایم در نمازند           بهشت جاودان بازارشان بی

دلم میل گل باغ ته دیره                درون سینه‌ام داغ ته دیره

بشم آلاله زاران لاله چینم            وینم آلاله هم داغ ته دیره

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم         به دریا بنگرم دریا ته وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت   نشان روی زیبای ته وینم

به والله و به بالله و به تالله              قسم بر آیه‌ی نصر من الله

که دست از دامنت من بر ندارم     اگر کشته شوم الحکم لله

(حوزه علمیه قم: سیّد حسین شفیعی دارابی، روز یکشنبه29/12/ 1395ش= 20 جمادی الثّانی 1438ق)