آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا
آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

آسمان دارابکلا

پرسمان 59: پیشنهاد کوتاه آمدن در قبال متخلّفان و ...؟!!

پرسمان 59: پیشنهاد کوتاه آمدن در قبال متخلّفان و ...؟!! 

حوزه علمیّه قم: سید حسین شفیعی دارابی

بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. جوان عزیز و دوست داشتنی دارابکلائی (جناب آقای ش- خ) سلام علیک. جنابعالی پس از مشاهده و مطالعه نامه یکی از افراد به مقام معظّم رهبری؛ به طرح سؤالی کاربردی پرداختی؛ و اینگونه نگاشتی: «حاج آقا سلام با آرزوی سلامتی برای شما وخانواده .امروز این پست را در بعضی از گروهها خواندم .مطالب ناراحت کننده بود وجای تأسف. خواستم بپرسم آیا ممکن است این مطالب صحت داشته باشد یا اینکه بعضی ها مثل همیشه دارن جو سازی درست میکنند؟».

دوست عزیز، ضمن تشکّر از جنابعالی به جهت طرح این سوال، و تقدیر از احساسات پاک و ارادتت نسبت  به مقام عظمای ولایت؛ در پاسخ از پرسش جنابعالی، نکات هشتگانه ای را یاد آور می شوم؛ امّیدوارم سودمند واقع شود:

نکته اوّل:

اطلاعات اینجانب در مورد صاحب نامه (که در ظاهر از وی به عنوان یکی از منسوبین حضرت آقا یاد شده است) اطّلاعاتی کامل و گسترده نمی باشد؛ آن قدری که از وی مطّلع هستم، محدود به امور ذیل می باشد:

1-  دانشگاهی و تحصیلکرده؛

2-   در لباس شخصی و نه روحانی؛

1-  فردی نسبتا مسنّ و نه جوان؛

2-   استاد بازنشسته دانشگاه؛

3-  برخورداری از مهارت و توان ترجمه؛

نکته دوّم:

قطعا نه غیر روحانی و یا مسنّ و یا بازنشسته بودن نقطه منفی برای او محسوب می شود؛ و نه آنکه به صورت مطلق می توان از ادّعاء منسوب بودن وی به مقام معظّم رهبری و یا دانشگاهی و تحصیلکرده بودن و یا بر خوردار بودنش از توان ترجمه، به عنوان نقطه مثبت یاد نمود؛ بدین جهت میگویم: با الهام از فرمایش معروف امام علی (علیه السّلام) که فرمود : «اُنظُر إلى ما قالَ و لاتَنظُر إلى مَن قالَ» : «به گفته بنگر نه به گوینده آن» (غُرَرُالْحِکَمْ وَ دُرَرُالْکَلِمْ ، ح5048)، معیار بنده در این پاسخ دهی، محتوای نامه وی می باشد و نه چیز دیگر؛

نکته سوّم:

 بنده نیز از اصل نگارش این نامه مطّلع نیستم؛ بلکه همانند جنابعالی آن را در عرصه مجازی مشاهده نمودم؛ ولی میگویم: اگر چنین نامه ای را این شخص نوشته باشد، اولین نامه ای نیست که وی به نگارش آن روی آورده باشد؛ زیرا او در تاریخ 21 اردیبهشت 1393 نیز نامه ای را به مسئولان نظام نوشت؛ و در آن به قول خودش  در قالب توصیه، 11نکته را مطرح نموده است؛ وی در ضمن این نامه خود، از بازداشت فرزند مجرمش ابراز تاسف نموده است؛ و...؛ طبیعتا غالب پدران ، به دفاع از فرزندان مجرم خویش می پردازند؛ یعنی هیچگاه حاضر نیستند که بگویند : «دوغ من تُرْش است»؛

نکته چهارم:

محتوای این نامه و نامه های دیگر این شخص، به خوبی نشان میدهد که صاحب آن، به لحاظ گرایش فکری و سیاسی، از مدافعان جریان جنبش سبز بوده و می باشد؛ پس نگارش چنین نامه ای از سوی وی امری طبیعی می باشد؛

نکته پنجم:

بر فرض که صاحب نامه از منسوبین مقام معظّم رهبری بوده باشد؛ هیچگاه این ارتباط نسبی نمی تواند حاشیه امنی برای وی ایجاد کند؛ تا بخواهیم بگوئیم: پس راهش خطا نمی باشد؛ در تاریخ انبیاء و امامان (علیهم السّلام)، کسانی را داریم که همسر پیامبر الهی بوده اند ولی منحرف شدند (همسران لوط و نوح علیهما السّلام)؛ یا فرزند پیامبر و امام بوده اند ولی به انحراف کشیده شده اند (همانند: فرزند نوح، فرزند امام هادی علیهما السّلام؛ و...)؛

نکته ششم:

با تأمّل در نامه این شخص به خوبی می یابیم که پیشنهاد کوتاه آمدن حضرت آقا در قبال صاحبان نقطه های سیاه و نادیده گیری خیانت های ملّی و کلان آنان، نقطه مشترک در میان مجموعه جملات نامه وی محسوب می شود؛ بدین جهت می گویم: بروز این چهره ها و نگارش اینگونه نامه ها از سوی اینگونه افراد، هم امری طبیعی است؛ وهم در تاریخ اسلام کم سابقه نیست؛ از میان هزاران نمونه، به ذکر سه نمونه اکتفا می کنم:

الف- پیشنهاد بیعت با یزید به امام حسین (علیه السّلام)

زمانی که «مروان» امام حسین (علیه السلام) را در کوچه دید و به تعبیر خود حضرت را نصیحت و ارشاد کرد، پیشنهاد بیعت با یزید را به ایشان داد. امام علیه السلام در جواب او فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدٍ. ثُمَّ قَالَ: وَیْحَکَ! اَتَأمُرنِی بِبَیْعَةَ یَزیدٍ وَ هُوَ رَجُلٌ فَاسِقٌ لَقَدْ قُلْتَ شَطَطَاً مِنَ الْقَولِ یَا عَظِیمَ الزَّلَلِ لَا اَلُومَکَ عَلَی قَولِکَ لِأَنَّکَ اللَّعِینُ الَّذِی لَعَنَکَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وَ اَنْتَ فِی صُلْبِ اَبِیکَ الْحَکَمَ بْنَ اَبِی العَاصِ فَاِنَّ مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله لَا یُمْکِنُ لَهُ وَ لَا مِنْهُ اِلَّا اَنْ یَدعُو اِلَی بَیعَةِ یَزِیدٍ؛[۲] ما همه از خداییم و به سوی او برمی گردیم؛ اما با اسلام باید خداحافظی کرد؛ چرا که مردم دچار حاکمی مثل یزید شده‌اند. سپس اضافه کرد: وای بر تو! آیا مرا به بیعت با یزید امر می‌کنی، در حالی که مردی فاسق است؟ ای کسی که لغزشهای بزرگی داری! مطمئن باش حرف پوچ و بی معنایی زدی و من تو را بخاطر این حرفت سرزنش نمی‌کنم؛ چرا که هنوز به دنیا نیامده بودی که مورد لعنت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفتی و کسی که پیامبر او را لعنت کند، جز دعوت به بیعت با یزید راه دیگری ندارد.» (نک: الفتوح، ابن اعثم، بیروت، دار الندوة، ج 5، ص 24؛ حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 256؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 88)؛

ب- پیشنهاد به امام علی علیه السّلام از عدم تعقیب طلحه و زبیر

برخى از یاران امام علی (علیه السّلام) یاد آور شدند که از تعقیب طلحه وزبیر منصرف شود، ولى امام نظر آنان را نپذیرفت. و چنین پاسخ فرمود: «والله لا اکون کالضبع تنام على طول اللدم حتى یصل الیها طالبها و یختلها راصدها. و لکنی اضرب بالمقبل الى الحق المدبر عنه و بالسامع المطیع العاصی المریب ابداحتى یاتی علی یومی» :‏«به خدا قسم، من هرگز مانند کفتار نیستم که با نواختن ضربات آرام وملایم بر در لانه‏اش به خواب رود وناگهان دستگیرش سازند. بلکه من با شمشیر برنده علاقه مندان حق آنان را که پشت‏به آن کنند مى‏زنم وبه یارى دستهاى فرمانبرداران، عاصیان وتردید کنندگان را عقب مى‏رانم تا آن گاه که مرگ من فرا رسد» (نهج البلاغه، خطبه‏6)؛

ج- سفارش کوتاه آمدن در قبال معاویه

«مغیرة بن شعبه» (که به زیرکی شهرت داشت) (عزالدین ابوالحسن ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، درالفکر، 1409 ق / 1989 م، ج 4، ص 472) به امیرمؤمنان علیه السلام گفت: «همانا برای تُست حق اطاعت و نصیحت... معاویه را بر کار خود ابقا کن... و همه کارگزاران را بر کار خود ابقا کن، تا آن که ایشان و سپاهیان تو را فرمان پذیرند، آنگاه اگر خواستی بر کنارشان کن یا واگذارشان.» امیر مؤمنان علیه السلام در پاسخ فرمود: «تا ببینم.»(ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر، السعادة، چاپ چهارم، 1384 ق / 1964 م، ج 2، ص 363)؛

 مسعودی (متوفای 346 ق) پس از نقل این ماجرا، گزارش دیگری را نیز بیان می کند که بر اساس آن، مغیره به علی علیه السلام پیشنهاد می کند که تنها برای مدت یک سال، کارگزاران عثمان را بر سر کار نگاه دارد. اما علی علیه السلام در برابر این پیشنهاد می گوید: «به خدا سوگند که در دین خود دورویی نکنم و در کار [حکومت] خود ریا نورزم» بنابر همین گزارش، مغیره این گونه پای می فشارد: «اگر [این توصیه مرا [نمی پذیری، پس هر که را می خواهی بر کنار کن، اما معاویه را واگذار که در او جسارتی است و در میان اهل شام سخنش پذیرفته است» در ادامه، مغیره می کوشد تا توجیه کار را نیز به علی علیه السلام بیاموزد: «در ابقای معاویه، تو حجت داری. چرا که عمر [خلیفه دوم [او را بر تمام شام ولایت بخشید.» اما همچنان علی علیه السلام نمی پذیرد: «نه، به خدا سوگند! هرگز معاویه را برای دو روز به کار نخواهم گماشت.»( مسعودی، همان، ج 2، ص 364) همچنین مسعودی در جایی دیگر از «مروج الذهب»، پاسخ علی علیه السلام به مغیره را چنین بیان می دارد: «نه، به خدا سوگند! هیچ گاه خداوند مرا نبیند که از معاویه یاری گیرم تا هنگامی که او بر حال خود باقی است...»(همان، ص 382)

د- سفارش ابقاء معاویه بر سریر قدرت

«عبدالله بن عباس»: ... (نیز) به علی (علیه السلام) گفت: «من تو را نصیحت می کنم که معاویه را بر کار نگاه داری. آن گاه اگر با تو بیعت کرد، پس بر من است که او را از منزلگاهش برکَنَم»، اما امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ فرمود: «نه، به خدا سوگند! به جُز شمشیر چیزی به او نخواهم داد» سپس حضرت به شعری تمثیل کرد بدین مضمون: «اگر من بدون زبونی بمیرم و جان من کوشش خود را کرده باشد، چنین مرگی ننگ نخواهد بود.»

در برابر این موضع گیری صریح از سوی امام علی علیه السلام ، ابن عباس گفت: «ای امیرمؤمنان! تو مرد شجاعی هستی، اما آیا نشنیده ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جنگ، خدعه است.» علی علیه السلام پاسخ داد: آری. ابن عباس عرضه داشت: «به خدا سوگند! اگر رأی مرا بپذیری، به طور حتم آنان [مخالفان] را پس از استقرار، باز خواهم گرداند، و رهایشان خواهم کرد تا در فرجام امور بیاندیشند و ندانند که سرانجام چه خواهد شد؛ بدون آن که نقصی متوجه تو شود و کار ناروایی بر تو باشد.» امام علی علیه السلام با ردّ پیشنهاد ابن عباس از او خواست که همچنان فرمانبردارش باشد. ابن عباس نیز پذیرفت و اعلان داشت: «... کمترین حقی که تو بر من داری «اطاعت» است...»( مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 363 365)

همچنین بنابر گزارشی، امیر مؤمنان علیه السلام به ابن عباس فرمود که من شک ندارم که ابقای عاملان عثمان، در آینده دنیوی برای اصلاح امور بهتر است، اما «حقیقت» و شناخت نسبت به ایشان مرا از این کار باز می دارد، پس اگر پذیرفتند و کنار رفتند برای آنان بهتر است و گرنه بر آنان شمشیر خواهیم کشید.(طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 460)؛

نکته هفتم:

 در میان این نمونه های ذکر شده؛ افزون بر آنکه آدمهای پستی همانند مروان، و مغیره پیشنهاد کوتاه آمدن در قبال بدخواهان را به امیر مومنان (علیه السّلام) میدهند؛ فردی همانند عبد الله بن عبّاس (که هم پسر عموی امام علی علیه السّلام بود و هم یکی از مهمترین شاگردان تفسیری آن بزرگوار بود و هم یکی از فرمانداران حکومت آن حضرت بوده است) نیز به طرح پیشنهاد مذکور روی آورد؛ و این میرساند که بصیرت چه قدر مهم می باشد؛ که او نیز ازآن بی بهره بوده است؛

نکته هشتم:

همانگونه که در گذشته، در ضمن پرسمان 57 یاد آور شدم، گفتن «اللهم انا لانعلم منه الا خیرا» به وقت اقامه نماز میّت مستحب است و نه واجب؛ پس اگر حضرت آقا برای رعایت مصلحتی مهمتر، از عمل به این مستحب چشم پوشی نمود؛ خلاف و خطأی را مرتکب نشده است؛ بلکه باید گفت: نکته باریکتر از مو همینجا است؛ و این نشانه بارزی از صداقت مقام معظّم رهبری است؛ زیرا درحالیکه همگان منتظر شنیدن این جمله از زبان معظّم له بوده اند؛ اما او که میدانست گفتن این جمله چه ضررهائی را بدنبال دارد و چه سوء استفاده های فراوانی در پی قرائت آن به راه خواهد افتاد؛ و نیز میدانست که نگفتنش چه بغض و کینه و چه جوّ سازیهائی را بدنبال دارد؛ با اتکاء به پروردگار کریم و بدون هراس از جوّ سازیها؛ از قرائت جمله مذکور امتناع ورزید؛ و برعکس به تکرار «عَفْوَکَ عَفْوَکَ عَفْوَکَ» پرداخت؛ و این سیره، ریشه در سیره جدّش امیر مؤمنان (علیه السّلام) دارد؛ و از اوصاف والای مؤمنان واقعی است که «نان به نرخ روز نمی خورند» و از سرزنش کسی، عقب نشینی نمی کنند؛ «یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَلا یَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ ذٰلِکَ فَضلُ اللَّهِ یُؤتیهِ مَن یَشاءُ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ » ﴿مائده، آیه ۵۴ : «آنها در راه خدا جهاد می‌کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می‌دهد؛ و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست»

(قم: حوزه علمیه قم/ سید حسین شفیعی دارابی/ شب جمعه 1/ 11/ 1395ش = 21 ربیع الثانی 1438ق)